رسالت
«چرا خوديها هميشه مطيع نيستند» عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم امير محبيان است كه در آن مي خوانيد؛قدرت پديدهاي پيچيده است كه فقط منحصر در روابط سياسي نيست بلكه در هر لحظهاي از زندگي اجتماعي ما خود را به نمايش ميگذارد. بعضيها را گمان بر آن است كه با كنترل پارهاي از منابع قدرت قادرند امكان اداره وضعيت را تماما در اختيار خويش گيرند . اگر اين چنين است پس چرا گاهي خوديترين خوديها كه بر آنان تصور عصيان نميرود بر ميآشوبند و زنجيرهاي تشكيلاتي از پا بر ميگيرند و گاه سختتر از رقبا و حتي دشمنان بر قدرتمندان ميتازند ؟
اين نوشتار قصد ندارد به نبرد قدرت ميان دوستان و دشمنان و يا رقباي سياسي بپردازد بلكه بر آن است كه نگاهي اجمالي به پارهاي از دلايل سرباز زدن از اطاعت آن هم در ميان خوديها بپردازد .
1- در ميان دو عنصري كه يكي به اعمال قدرت ميپردازد و ديگري بر آن گردن مينهد همواره " ديالكتيك قدرت و مقاومت " به مثابه جرياني گاه آشكار و گاه پنهان جريان دارد .
سنتز برآمده از اين ديالكتيك است كه جهت قدرت را تعريف ميكند ضمن آن كه تجربه ثابت كرده است كاميابي در كسب قدرت لزوما به معناي بهروزي يك جريان سياسي و يا اجتماعي نيست . حتي بعضيها بر اين باورند كه كاميابي گاه خود نقطه شروع افول است زيرا با توقف توليد معنايي كه پيروزي و كسب قدرت را به ارمغان آورده چه بسا ماهيت و جهت هدف اوليه نيز مخدوش شده و حتي كاملا مسخ ميگردد .
(آنچه كه در نام "گل سرخ "امبرتو اكو آمده است، اشارهاي به اين معناست توفيق اقتصادي يك صومعه كه به تغيير اهداف پارسايانه آن ميانجامد )
2- آنچه كه اطاعت را به ارمغان ميآورد گاه اعمال قدرت ( به صورت نرم يا سخت ) ، گاه اطاعت عقلاني مبتني بر اقناع و گاه اطاعتهاي فراعقلاني است كه قصد ورود به اين مورد اخير را نداريم.
اما ازميان دو نوع نخست بيگمان حداقل براي دوستان كه آنها را خوديها ميناميم رابطه بايد مبتني بر اقناع باشد اما فرآيند اقناع چگونه صورت ميگيرد؟
شايد مهمترين روش اقناع آن است كه صاحب قدرت ، دوستان خويش را از طريق توليد مفاهيم، نشانه و معاني قابل پذيرش ،مطيع انديشههاي خويش مي گرداند و يا از سوي ديگر خوديها به واسطه پذيرش مفاهيم و معاني توليد شده از سوي يك عنصر عملا اطاعت وي را پذيرا ميشوند.
بر اين باورم كه توليد معنا بسيار از آنكه گمان داريم در فرآيند اعمال قدرت مهمتر است زيرا معنا كه -چه توسط افراد و چه توسط سازمانها- آفريده ميشود به پيروان،محتوا و جهت ميبخشد معناهايي كه حتي ميتواند تكليف آدمها را با زندگي و مرگشان معلوم كند.
آنچه خوديها را به پذيرش پيروي از يك فرد يا سازمان ميكشاند قدرت اقناعي اين معناهايي است كه توليد ميشود ولي اگر در مسير اين توليد معاني اختلالي پيش آيد و اعمال كننده قدرت نتواند فرايند را ادامه داده واطاعت را توجيه پذير گرداند در برابر خود ابتدا پرسشها، سپس شبههها و نهايتا اختلاف و عصيان را خواهد ديد.
در نوشتار آتي پديده بروز اختلاف در جريانات سياسي و پيدايش شكافهاي تشكيلاتي مورد بررسي قرار خواهد گرفت.
كارگزاران
کارگزاران...» عنوان سرمقالهي روزنامهي كارگزاران به قلم سيد عطاءالله مهاجراني است كه در آن مي خوانيد؛:کارگزاران با طرح يک ديدگاه آغاز شد. ديدگاه جمعي که نگران بودند و به چشم خويش در آن روزگار ميديدند که آرمان و آرزوهاشان دارد غبار ميگيرد...
بيانيه اعلام حضور گويي فرياد فروخفته جامعه بود. پژواکي گسترده پيدا کرد. هم آرامش بخشيد که پس هنوز صدايي هست و هم برخي را آشفته کرد که مگر هنوز صدايي هست!
هر کار بزرگي با يک افق روشن و ايمان و اميد بدان تحقق مييابد. اين سخن شگفتانگيز اينشتين را به ياد بياوريم که گفت: «تخيل از دانش مهمتر است!»
جمع ما هم که از همان آغاز کشاکش غريبي با شوراي نگهبان بر سر نام داشتيم، کارگزاران را با انتشار يک بيانيه و طرح يک ديدگاه آغاز کرديم. باور داشتيم که شعارهاي انقلاب؛ آزادي و استقلال و جمهوري اسلامي در يک ايران آباد و توسعهيافته و ملتي شاداب و پراميد و فضاي درخشش خلاقيت در تمام عرصههاي سياسي و فرهنگي و اجتماعي و فني و علمي ميسر است. ايران و اسلام را از منظر انقلاب اسلامي همانند دوروي يک سکه تلقي ميکرديم. آنچنان درهم آميخته که نميتوان تقدمي براي هيچ کدام قائل شد.
ذات نايافته از هستيبخش که نميتواند هستيبخش باشد. ما هنگامي ميتوانيم از جهان بخواهيم که براي سخن ما اعتباري قائل باشند؛ که در درجه اول آن سخنان و ادعاها در کشور خودمان به خوبي به بار نشسته باشد. ارائه يک نشانه و نماد کشور و ملت اسلامي در دنياي امروز... وگرنه، اگر هم ادعا کنيم که از کوي دوست ميآييم، خواهند گفت: خود پيداست از زانوي تو!
از سوي ديگر چه کسي است که ضرورت کار سازمانيافته سياسي در جهت اعتلاي کشور را انکار کند. نکته غريبي در ميان سخنان پنج رئيس مجلس بود که در اجلاس موفق 30 سال قانونگذاري بيان شد. سياسيترين حرفها را فرهنگيترين چهره يعني آقاي دکتر حدادعادل، رئيس مجلس هفتم بر زبان آورد. به دقت به ضرورت ساماندهي احزاب نيرومند اشاره کرد و با ملاحت هم گفت که اين دولت بر ريل مجلس نميرود. اين همه بيساماني و تزلزلي که در ساختار و سازوکار دولت فعلي شاهديم، که براي نخستينبار دارد کابينه از اکثريت ميافتد و نياز به رأياعتماد تازه خواهد داشت، محصول جامعه بدون احزاب نيرومند است. چرا به اين نقطه رسيدهايم؟
پاسخ روشن است. اراده پنهاني، احزاب نيرومند و شاداب و موثر را برنميتابد. همان ارادهاي که تا روزنامهاي يا هفتهنامهاي قامت ميکشد و اقبال مردمي پيدا ميکند؛ صدايش را با هر بهانه و هر بار به رنگي خاموش ميکنند. اگر احزاب نيرومند در کشور شکل بگيرد ديگر انتخابات رياستجمهوري کسي را غافلگير نميکند. شخصيتها در يک روال منطقي و طبيعي رشد ميکنند و در موقعيتهاي درجه اول قرار ميگيرند. جايي براي اين سخن آن شخصيت محترم باقي نميماند: که انتخابات از مسير لايههاي پيچيده گذشت! اين غافلگيريها تماما نشانه هرج و مرج سياسي است. کارگزاران با چنان چشماندازي آمدند تا حزب؛ ظرفيتي براي شناخت و رشد افراد باشد. تا دولت اينگونه اداره نشود؛ که يک دوره شاهد جيکجيک مستان باشيم و دورهاي هم شاهد سرماي زمستان! از سويي حقوق کارگران و فرهنگيان عقب ميافتد و از سوي ديگر ميخواهيم يارانه نقدي در فصل انتخابات بدهيم. اين شوريدهکاريها که صداي مجلس را هم درآورده است ناشي از غيبت احزاب قوي است.
كيهان
«ساختن آينده» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم مهدى محمدي است كه در آن ميخوانيد؛ آينده سياست دولت باراک اوباما درباره ايران چگونه خواهد بود؟ يک اشتباه رايج در پاسخ به سؤال هايى از اين دست اين است که تصور مى شود براى اين قبيل سؤال ها پاسخ هايى معين و از پيش تعيين شده وجود دارد که فقط بايد آنها را «کشف» کرد. واقعيت هاى تجربه شده در تاريخ روابط بين الملل خصوصا تاريخ دشمنى غرب با ايران اسلامى در 30 سال گذشته، نشان مى دهد که چنين قطعيتى در کار نيست و غرب در مورد ايران همواره سياستى سيال و به روز شونده را دنبال کرده است که ولو در سطح استراتژيک بر اصول ثابتى مبتنى باشد به لحاظ تاکتيکى دائما متحول شده و خود را با شرايط جديد تطبيق داده است. به همين دليل همواره مى توان درباره «سياست هاى ثابت» سخن گفت اما صحبت درباره «تصميم هاى ثابت» به لحاظ تحليلى بى احتياطى است. تصميم ها بر اساس شرايط اتخاذ خواهند شد و شرايط -تا حدودي- قابل پيش بينى هست اما قابل پيش گويى نه. چند ماه آينده را از اين حيث که بالاخره «سياست» ها ى غرب در مورد ايران به چه «تصميم» هايى منجر خواهد شد، بايد دوره اى بسيار حساس دانست. اين دوره زماني، با ميزبانى چند پروژه به عنوان مرحله اى واسطه اى عمل خواهد کرد. اين مرحله واسط در بهار 1388 -دوماه مانده به انتخابات رياست جمهوري- به پايان مى رسد و غرب بسته به اينکه پروژه هاى اجرا شده دراين مرحله به چه نتايجى رسيده باشد، تصميم هاى متفاوتى خواهد گرفت.
به طور بسيار خلاصه رئوس پروژه هايى که انتظار مى رود در اين مرحله در دستور کار قرار بگيرد -و اجراى برخى از آنها از هم اکنون شروع شده- چنين است: 1- تلاش براى ايجاد فشار اقتصادى شديد به ايران از راه هرچه پايين تر نگه داشتن قيمت نفت و اعمال تحريم هاى همزمان با آن. 2- به اعتبار آنچه در مرحله 1 اتفاق مى افتند تبليغات و گفتمان سازى وسيع براى دروغگو، بى اعتبار و فشل نشان دادن دولت و مايوس کردن مردم از آن 3- بزرگنمايى اختلافات داخلى و تلاش براى تشديد هر چه بيشتر آنها با تمرکز بر نقاط ضعف گروه ها و شخصيت هاى سياسى 4- متحد کردن همه مخالفان دولت و نشاندن تقسيم بندى موافق دولت- مخالف دولت به جاى تقسيم بندى اصولگرا- اصلاح طلب 5- شبکه سازى از خرده جنبش هاى اجتماعى و زمينه سازى براى ناآرامى در شرايط ناگوار اقتصادى 6- پررنگ کردن تهديد نظامى و امنيتى از بيرون و بحرانى و روبه سقوط نشان دادن فضاى آينده کشور و نهايتا 7- معرفى کردن برخى اصلاح طلبان به عنوان منجى يا به عبارت ديگر گذاشتن کليد قفل همه بن بست ها در جيب آنها.
حجم انبوهى از اظهار نظر هاى پى در پى از جانب منابع غربى -خصوصا نزديکان اوباما- وجود دارد که تاکيد مى کنند براى تصميم گيرى نهايى در مورد ايران بايد منتظر «سال آينده» ماند و از همين اشارت ها مى توان فهميد که آنها به نتيجه دادن پروژه هاى خود اميد بسته اند. در صورتى که اين پروژه ها موفق شود (يک شرط اساسى براى موفق شدن در مرحله واسط اين است که برخى اصولگرايان با تخريب بى امان دولت و چراغ سبز نشان دادن به غريبه ها به بازى در زمين طراحى شده دشمن ادامه دهند.) غرب اميد خود را به تسليم ايران باز خواهد يافت و همه همت خود را براى در آوردن نتيجه مطلوب از صندوق هاى راى در 22 خرداد 88 به کار خواهد بست و متقابلا فقط در شرايطى که اين پروژه ها عقيم مانده باشد غرب خود را براى فراتر رفتن از سطح عمل تاکتيکى و اعمال يک بازنگرى استراتژيک در رفتار خود در مقابل ايران که لزوما با پذيرش آن به عنوان يک قدرت بلامنازع منطقه اى توام خواهد بود، آماده خواهد کرد. همه چيز به خود ما و نوع بازى که انجام خواهيم داد بستگى دارد. صحنه چند ماه آينده ممکن است از حيث جزئيات پيچيده باشد اما خطوط اصلى سازنده آن به هيچ وجه مبهم نيست. همه چيز در همين يک جمله خلاصه مى شود: «راهى که ايران مى رود نبايد ادامه پيداکند». اين يک برنامه است نه يک آرزو. برنامه اى که با کمال تاسف بايد گفت برخى بازوهاى اجرايى آن همين دور و برها در نزديکى ما مشغول کارند. پيش بينى سياست اوباما درباره ايران آسان است. اگرچه بعد از قطعى شدن گزينه هاى او براى چند پست کليدى امنيت ملى و سياست خارجى درون کابينه برخى تحليلگران به درستى از فاصله گرفتن او با شعارهاى انتخاباتى اش خبر داده اند اما بعيد بنظر مى رسد اتفاق اساسى در حال وقوع باشد. همانطور که دنيس راس اخيرا گفته اوباما در پى آن است که هزينه گزاف عدم تغيير در رفتار را به رهبران ايران نشان دهد و براى اين منظور به نيروهاى ميانه رو در ايران اميد فراوانى بسته است. اين آنها هستند که بايد اين پروژه را به سرانجام برسانند.
فشار خارجى در قياس با ماموريتى که نيروهاى داخلى در اعتبارزدايى از دولت و نااميد کردن مردم از آن بر عهده دارند فقط يک عامل کمکى است. همه آنچه امروز اصلاح طلبان درباره ضرورت نجات کشور مى گويند دقيقا ادامه پروژه اى است که استراتژيست هاى امنيتى غرب با مضمون پشيمان کردن مردم از مسير حرکت کشور طراحى کرده اند. بلي، مسير کشور تغيير کرده است. ديگر دزدها به راحتى دزدى نمى کنند، منابع کشور صرف مردم مى شود، ويژه خوارى سخت شده است، از بدنه دستگاه اجرايى کشور کار کشيده مى شود، مردم بر گروه هاى سياسى مقدمند، مولفه هاى اقتدار امنيتى و تکنولوژيک کشور رشدى شتابان دارد، پروژه هاى منطقه اى دشمن يکى يکى نقش برآب مى شود، کشور در آستانه اصلاحات اقتصادى اساسى و خلاص شدن از نتايج اجراى دو دهه اى سياستگذارى هاى وارداتى است و مهم تر از همه حرف رهبرى در دستگاه اجرايى کشور زمين نمى ماند. اينها چيزهايى نيست که غرب از آنها دل خوش داشته باشد. براى متوقف کردن اين مسير هم راهى ندارد جز اينکه با تحريک «خودخواهى ها» و «قدرت طلبى ها» لشکرى عظيم از منتقدان تندخو و بداخلاق وضع فعلى بوجود بياورد که همه چيز را سياه مى بينند و مى نمايانند تا بالاخره به زعم خودش «مشکل را از داخل حل کند».
تا حدود 6 ماه پيش رصد فضاى تحليلى و خبرى در غرب نشان مى داد که دشمنان ايران از به نتيجه رسيدن دشمنى هاى خود نااميد شده اند و به دنبال راهى براى زندگى با ايران قدرتمند و عادت کردن به اقتضائات آن مى گردند. کار حتى به جايى رسيد که باراک اوباما و مشاورانش به صراحت اعلام کردند ايران «اولويت» برنامه سياست خارجى و امنيت ملى آنها نخواهد بود و مشخصا قصد دارند بر پروژه هاى «افغانستان» و «بحران مالى بين المللي» متمرکز شوند. امروز اما تحت تاثير آدرس هاى غلطى که از درون جامعه سياسى کشور به بيرون مى رود بويژه تلاش روزانه اصلاح طلبان براى «شکننده نشان دادن» وضعيت دولت و رفتارهاى نامعقول برخى اصولگرايان در همراهى با آنها، نغمه اى ازجانب اسراييلى ها ساز شده است که بايد ايران را به اولويت برنامه هاى اوباما بازگرداند چرا که «شرايط داخلى نشان مى دهد امکان غلبه بر آن وجود دارد». اگر روزى دوباره منازعه اى دربگيرد اول از همه کسانى مقصرند که دشمن نااميد و آماده امتياز دادن را، اميدوار کردند و به ورطه رويارويى کشاندند.
برخى متخصصان آينده پژوهى مى گويند بهترين راه پيش بينى پذير کردن آينده ساختن آن است. نيروهاى مومن به انقلاب و مدافع آن بايد بدانند که امروز در آستانه آزمونى تاريخى قرار دارند. فقط اگر خود رااز ميانه بردارند و به چراغ راهنماى هميشه فروزان انقلاب بنگرند خواهند فهميد که راه صحيح براى ساختن آينده چيست. اينکه ظرف چند ماه آينده چه اتفاقى خواهد افتاد هنوز معلوم نيست. يک چيز اما مسلم است: جز از جانب خود از جاى ديگرى آسيب نخواهيم ديد.
آفتاب يزد
«پديده پديدهها تعارف يا استراتژي؟!» عنوان سرمقالهي روزنامهي آفتاب يزد است كه در آن ميخوانيد؛ در عرصه سياسي ايران، گاه پديدههايي مشاهده ميشود كه در ساير كشورها وجود ندارد و يا به ندرت به چشم ميخورد. يكي از بارزترين اين پديدهها، ديدارهاي صميمانهاي است كه بسياري از سياستمداران ايراني با يكديگر دارند اما قبل و بعد از اين نشستها، حملات تريبوني بعضي از آنها به يكديگر، شباهت بسيار به رجزخواني در جنگهاي قديم دارد. اما به هر حال همين نشستها را بايد غنيمت شمرد زيرا حداقل نتيجه آن، تعويق چند روزه در حملات تريبوني يا تعديل اين حملات براي مدتي محدود است.
در ميان نشستهايي كه طي ساليان اخير با حضور اصحاب فعلي و پيشين قدرت و صاحبان گرايشهاي گوناگون سياسي برگزار شد جلسه روز 12 آذرماه در محل مجلس شوراي اسلامي را ميتوان »پديده» پديدهها« ناميد. تنوع گرايشها در اين نشست، نشان از آن داشت كه اين گردهمايي، با نمونههاي قبلي متفاوت است و شايد بتوان آن را علامتي از تقويت »نگرانيهاي مشترك« در عين اميدواري براي يافتن »راه حلهاي مشترك« دانست كه بايد در فرصتي مناسب به آن پرداخت. ضمن آنكه غيبت احمدينژاد در اين نشست نيز از ويژگيهاي جلسه اخير است كه احتمالاً با برخي نگرانيهاي مشترك و اميد به راه حلهاي مشترك، بي ارتباط نيست.
اما يكي از نكات جالب در جلسه روز 12 آذر، تاكيد مشترك روساي ادوار هشتگانه مجلس بر اقتدار قوه مقننه و لزوم پيروي نمايندگان از الگوي مدرس بود. البته ميتوان اين تاكيد را نقطه اميدوار كننده براي آينده دانست زيرا بسياري از تاكيد كنندگان فعلي، در سالهاي قبل خواسته يا ناخواسته در مسيري حركت نكردهاند كه بتوان آن را منهج تقويت مجلس - با اجازه آقاي لاريجاني!- ناميد. رئيس مجالس اول و دوم، هنگامي كه در پايان رياست بر قوه مقننه، سكان دستگاه اجرايي را به عهده گرفت نه تنها در برابر رد صلاحيت تعدادي از همكاران سابق خود توسط شوراي نگهبان، سكوت كرد بلكه ميتوان اين رد صلاحيتها - در آستانه انتخابات مجلس چهارم - را متاثر از زمينههايي دانست كه همكاران او در هيئتهاي اجرايي انتخابات - وابسته به دولت سازندگي - فراهم كرده بودند. پس از پايان كار مجلس سوم و تشكيل مجلس چهارم نيز او رضايت خود را از مراحل مختلف انتخابات اعلام و رد صلاحيت شدگان و حذف شدگان از قوه مقننه را تشويق كرد كه وارد فعاليتهاي توليدي، كشاورزي و... شوند! رئيس مجلس چهارم نيز حاضر نشد كوچكترين اعتراض علني نسبت به رد صلاحيت بيسابقه همكاران خود در مجلس سوم بيان كند؛ در حالي كه در ميان حذف شدگان، چهرهاي همچون همسر شهيد رجايي حضور داشت كه ظاهراً علت رد صلاحيت او، برخي موضعگيريهاي اعتراضي- پيروي از منش مدرس - بود.
نگاهي به عملكرد رئيس مجلس هفتم هم نشان ميدهد كه او در سه سال اول از دوره مسئوليت خود، آنگونه كه بايد و شايد بر اقتدار مجلس پا فشاري نكرد. اگر چه او از خرداد ماه 86 و پس از آغاز سال چهارم رياست كم و بيش در برابر برخي اقدامات تضعيف كننده مجلس ايستادگي كرد. اما در همين يكسال نيز استفاده او از اختيارات مجلس و رياست آن، كمتر از حد انتظار بود. در حالي كه او با توجه به پايگاهي كه در ميان اصولگرايان داشت ميتوانست بلافاصله پس از »خروج از زيرآوار مجلس ششم« پرچم اقتدار مجلس را در دست بگيرد و اجازه ندهد كه بعضي همكاران او با توجيهاتي از قبيل »لزوم حفظ وحدت اصولگرايان« در برابر برخي اقدامات دولت كوتاه بيايند. اما به هر حال تغيير رويه او در سال آخر ستودني است و البته او نيز هزينه اين تغيير رفتار را پرداخت!
در اين ميان رئيس مجلس هشتم، وضعيتي كاملاً متفاوت دارد. او از نخستين روز تكيه زدن بر كرسي رياست، در كلام و رفتار، علاقهمندي خود به اقتدار مجلس را نشان داده است و احتمالاً خود او هم، اكنون به خاطر برخي اقدامات در زمان رياست بر رسانه ملي، افسوس ميخورد. زيرا او در آن زمان ميتوانست بدون توجه به اختلاف نظرهاي سياسي، به تقويت جايگاه مجلس بينديشد. در حالي كه مجلس ناآرام اما مقتدر ششم، در تمامي چهار سال دوره فعاليت خود، با بيمهريهاي مختلف صدا و سيما مواجه بود. حتي رئيس آن مجلس كه تلاش گستردهاي براي حفظ تعادل و آرامش در قوه مقننه داشت نيز از تيغ سانسور رسانه ملي در امان نبود و پوشش مناسب اخبار او در صدا و سيما، تنها به زمانهايي محدود ميشد كه شامل انتقاد و اعتراض به برخي نهادهاي مورد عنايت سران صدا و سيما نبود!
روز 12 آذر، روِساي مجالس هشتگانه از اقتدار مجلس سخن گفتند، اما يك ارزيابي منصفانه نشان ميدهد كه تنها يك نفر از آنها، در حساسترين شرايط به اقتدار مجلس ميانديشيد. اين يك نفر، رئيس مجلس ششم بود كه متوسط اقدامات او درمجلس، اقتدارآفرين بود اگر چه ميتوان برخي موضعگيريهاي او را نيز مورد انتقاد قرار داد. در ميان اقدامات كروبي، تنها يك مورد به صورت دقيق اطلاعرساني شد كه عدهاي آن را مهمترين ايستادگي رئيس مجلس دانستند. رئيس مجلس ششم قاعدتاً با ادبيات مورد استفاده لقمانيان نماينده مردمي و سليم النفس همدان موافقتي نداشت اما روزي كه اين نماينده مجلس به خاطر نطق پيش از دستور به زندان افتاد، كروبي اجازه نداد با تداوم بازداشت لقمانيان، مجازات نماينده به خاطر اظهارنظر در مجلس، نهادينه شود.
ايستادگي ديگر كروبي، زماني بود كه يكي از معاونان قوه قضائيه، تعدادي از نمايندگان مجلس را به خاطر پيگيري يك طرح-كه برخلاف نظر مسئولان قضايي بود- مورد حملات شديد قرار داد. اين سخنان نيز با واكنش قاطع رئيس مجلس ششم مواجه شد تا جايي كه آن مقام قضايي، به نحوي از نمايندگان مجلس دلجويي كرد. در موضوع افزايش بودجه شوراي نگهبان توسط مجمع تشخيص مصلحت نظام هم مقاومت رئيس مجلس و ترك جلسه مجمع، باعث شد كه حرف نمايندگان مجلس به كرسي بنشيند. در اواخر دوره فـعـالـيـت مـجـلـس شـشم هم كه تعدادي از نمايندگان اصلاحطلب براي اعتراض به روند رد صلاحيتها، دست به تحصن زدند هر كسي ميدانست كه كروبي با اين تحصن مخالف است اما او براي تقويت همكاران خود، در نخستين روز در جمع متحصنان حاضر شد و دقايقي را با آنان سپري كرد تا تصاوير حضور رئيس مجلس در كنار تحصن كنندگان به سراسر جهان مخابره شود. البته گذر زمان ثابت كرد كه در آن زمان، پيگيري ديدگاه خاتمي و كروبي به جاي روش مورد پيگيري سران تحصن، نتيجهبخشتر بود اما احتمالاً كروبي و همكاران متحصن او ميتوانستند تاكتيكهاي بهتري را انتخاب كنند تا به نتايج قابل قبولتري برسند. شايد امروز كروبي هم به اين نتيجه رسيده باشد كه او نيز ميتوانست با ايستادگيهاي بيشتر، اقتدار بيشتري به مجلس ببخشد. اما بدون تعارف بايد گفت در ميان كساني كه در نشست اخير نمايندگان ادوار هشت گانه مجلس، از اقتدار قوه مقننه سخن گفتند، رئيس مجلس ششم بيش از ديگران ميتواند به اقدامات اقتدارآفرين خود براي مجلس افتخار كند؛ اگر چه قطعاً او نيز از قصور و اشتباه در اين زمينه مبرا نيست.به هر حال امروز نه رفسنجاني بر مجلس رياست دارد و نه كروبي و ناطق نوري. حداد عادل نيز عليرغم هماهنگي با اكثريت مجالس هفتم و هشتم، اكنون جاي خود را به لاريجاني داده است كه شايد نتوان عملكرد او در مسئوليت سابق را باعث تقويت روحيه <مدرسگونه> در نمايندگان مجلس دانست. اما او در پنج ماه اخير نشان داده است كه <مدرسه مدرس> را بهترين الگو براي مجلس در نظام جمهوري اسلامي ميداند و اين دانسته خود را در اقدام و گفتار به نمايش گذاشته است. البته در همين